{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی / ولی بی دوست میمیرم در این مرداب "تنهایی"
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی عاشقی در "تنهایی" ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای کاش می شد اینگونه عاشق شد
عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم ، تو باش تا در دنیای بزرگ "تنهایی" ام تنهاترین باشی
بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم "تنهایی" ست
کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست / دارم خفه می شوم در این "تنهایی" / لطفا کمی آغوش برایم بفرست
شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی "تنهایی" ما / مانده بر خاک و اسیر ساحل / ماهی ام ، ماهی دور از دریا
بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم / بیا مثل پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های "تنهایی" عادت کنیم
عشق زاییده ی "تنهایی" است و "تنهایی" نیز زاییده ی عشق
در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی / از من تا تو صد سال راه است و جدایی / حال شب است و غم و "تنهایی" / افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی
وفای اشک را نازم که در شبهای "تنهایی" ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم .
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران ، تو به اندازه "تنهایی" من شاد بمان
نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام / به قرآنی که از سایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام
آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده !
تو تو عشق من ، امید من بودی / تو میراثی از دل تنگم بودی / تو رفتی و من ماندم و "تنهایی" / تو دفتر خاطرات قشنگم بودی
زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از "تنهایی" ، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز
در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان
من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی / ولی بی دوست میمیرم در این مرداب "تنهایی"
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی عاشقی در "تنهایی" ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای کاش می شد اینگونه عاشق شد
عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم ، تو باش تا در دنیای بزرگ "تنهایی" ام تنهاترین باشی
بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم "تنهایی" ست
کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست / دارم خفه می شوم در این "تنهایی" / لطفا کمی آغوش برایم بفرست
شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی "تنهایی" ما / مانده بر خاک و اسیر ساحل / ماهی ام ، ماهی دور از دریا
بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم / بیا مثل پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های "تنهایی" عادت کنیم
عشق زاییده ی "تنهایی" است و "تنهایی" نیز زاییده ی عشق
در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی / از من تا تو صد سال راه است و جدایی / حال شب است و غم و "تنهایی" / افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی
وفای اشک را نازم که در شبهای "تنهایی" ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم .
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران ، تو به اندازه "تنهایی" من شاد بمان
نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام / به قرآنی که از سایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام
آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده !
تو تو عشق من ، امید من بودی / تو میراثی از دل تنگم بودی / تو رفتی و من ماندم و "تنهایی" / تو دفتر خاطرات قشنگم بودی
زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از "تنهایی" ، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز
در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}